- مشخصات كتاب
- [مقدمه محقق در باره شيخ صدوق و كتاب خصال]
- فهرست مجلد يكم
- فهرست مجلد دوم
- [مقدمه مؤلف]
- [باب منشهاى يگانه]
- اشاره
- (1) باب خصال يگانه
- (2) رها دادن منش موجودى را به منش موعودى
- [ (3) ستم سوار به پياده]
- (4) منشى از دين دوستى
- (5) منشى به پنج منش
- (6) منشى به منشى
- (7) منشى نجات بخش
- (8) منشى كه بهترين كارهاى دين است
- [ (9) منش بردبارى با دانش]
- (10) منشى كه در آن بزرگوارى دنيا و آخرت است
- (11) داناترين مردم كسى است كه منشى را با منشى جمع كند
- (12) نيكبختى حقيقتى است و بدبختى حقيقتى
- (13) مردم به منشى ثواب داده مىشوند يا به عقاب مىرسند
- (14) منشى كه بهترين جهاد است
- (15) دشوارترين چيزها منشى است كه نمىشود از آن خوددارى كرد مگر به رها دادن منشى
- (16) بزرگوارى گرونده به خدا در منشىست و ارجمندش در منشى
- (17) منشى كه كليد هر بديست
- (18) منشى از دادگرى
- (19) منشى كه دارنده آن به داورى آن خشنود است
- (20) كمترين حق مؤمن بر برادر خود منشى است
- (21) نزديكى به خداى بزرگ به منشى
- (22) خدا بندگان خود را به منشى آزمايش كرده كه از همه آزمايشها دشوارتر است
- (23) منشى نتيجه نيكوكاريست
- (24) منشى كه اعتقاد بنده را به خدا پايدار مىسازد و منشى كه ايمان را از دل وى دور مىكند
- (25) منشى كه سنگينى را از انسان دور مىكند
- (26) نيكيى كه سرآمد همه نيكىهاست و حق ناشناسيى كه سر آمد همه حق ناشناسىهاست
- (27) براى دارنده منشى ضمانت شده كه تهى دست نگردد
- (28) منشى از جوانمردى خانواده پيامبر است
- (29) منشى از جوانمرديست
- (30) منشى براى مرد بزرگوار بد است
- (31) خدا منشى را مىپسندد و منشى را دشمن دارد
- (32) كسى كه منشى را داشته باشد سپاس نعمت نكند
- (33) كسى كه براى منشى خشمناك نگردد سپاس منش ديگرى را نيز نكند
- (34) منشى از فروتنى است
- (35) منشى كه به كفر كشانيده مىشود و منشى كه نزديك است بر قضاى خدا و قدر وى چيره گردد
- (36) منشى كه تودههاى مردم گذشته را نابود كرده است
- (37) كشته شدن در راه خدا كفاره هر گناهى است مگر منشى كه جز يكى از سه امر كفارهيى ندارد
- (38) خداوند بزرگ براى محمد (ص) و پيروانش ارمغانى فرستاده كه به جز پيروان او داده نشده است
- (39) هر كه خواسته باشد نيكى سرايش افزون گردد هنگام خوراك خود منشى را انجام دهد
- (40) هر گاه خدا بندهيى را دوست داشته باشد مورد نظر گردد و چون بدو نظر داشته باشد به يكى از سه چيز به او ارمغان دهد
- (41) روز رستخيز عروسى پرهيزگاران است
- (42) براى منشى مرگ پسنديده نيست
- (43) منشى كه مانند ضد خود است
- (44) نابكارترين مردمان كسانى هستند كه براى منشى كه در آنان است بزرگ داشت مىشوند
- (45) منشى در جهان زهد است و منشى سپاس هر بهرهمنديست
- (46) در جهان چيزى شايستهتر از زبان به زندان نيست
- (47) هر كه در جهان آرزوى خود را دراز گرداند كردارش تباه گردد
- (48) مرد مسلمان تا خاموش است براى وى نيكى نوشته مىشود
- (49) منشى است كه هر كس آن را داشته باشد يا به جاى آورد خداوند بزرگ او را از بيم روز رستخيز آسايش دهد
- (50) منشى كه سرمايه خردمنديست
- (51) پرهيزگارترين مردمان و پرستندهترين مردمان و رنج كشترين مردمان
- (52) پشيمانى از گناه توبه است
- (53) آنكه از خواسته جهان بيش از روزى به دست آورد
- (54) منشى در خور وصيت
- (55) منشى انگيزه راندن شود و منشى سبب سازش
- (56) منشى بر جهانيان سنگين است و منشى بر ايشان سبك
- (57) خانوادهيى بزرگوارى ندارد مگر به منشى و كرمى نيست مگر با منشى
- (58) منشى چهار سود دارد
- (59) خدا چون بندهيى را دوست داشته باشد به گرفتارى بزرگيش دچار سازد
- (60) منشى كه درد بواسير پديد آورد
- (61) انگشتى كه انگشترين آهن در آن است پاك نيست
- (62) كسى كه پيش از درود آغاز به گفتار كند ويرا پاسخ مدهيد
- (63) منشى است كه هر كس به جاى آورد يا براى او به جاى آورده شود، از دين محمد بيرون رفته باشد
- (64) از نمونههاى پيامبران جز كلمهيى نمانده است
- (65) هر گاه خدا به بنده خود نيكى خواهد او را به زودى در جهان كيفر دهد و اگر بدى خواسته باشد كيفرش را پس افكند
- (66) بر دشمنان نعمتها شكيبا باش
- (67) پيامبر و على از درختى آفريده شدهاند
- (68) منشى سپاس هر نعمتى است
- (69) دين همان مهرورزيست
- (70) هر گاه مؤمنى با مؤمن دست به يك ديگر دهند بىگناه از هم جدا گردند
- (71) منشى كه دلها را زنده كند
- (72) منشى كه كار پيشوايان خدا را زنده مىگرداند
- (73) خدا چيزى نيافريده كه ديده را بهتر روشن كند از منشى
- (74) نه دهم از دين در منشىست
- (75) آنكه به قضاى خدا خشنود باشد يا دلتنگ
- (76) منشى ست كه درازاى آن اشتران سرخ موى پسنديده نيست
- (77) منشى كه روزى را افزون مىكند
- (78) منشى از گناهها كه آمرزيده نگردد
- (79) منشى كه سبب نفاق و تهى دستى گردد
- (80) نخستين پيشكشى كه به مؤمن داده مىشود
- (81) بندهيى كه نيكى نكرده در قيامت براى منشى آمرزيده گردد
- (82) سر همه گناهها منشىست
- (83) چه زشت است كه بىآبرويى به بهشت در آيد
- (84) منشى كه سبب آمرزش خدا گردد
- (85) منشى كه نيكى سراى را افزون گرداند
- (86) در كسى كه تندرستى او بر بيمارى آشكار باشد
- (87) منشى كه مؤمن از آن روىگردانست
- (88) هيچ چيز چون منشى ايمان را تباه نمىكند
- (89) نيكبخت كسى كه جانشين خود را بيند
- (90) مقام مؤمن از كعبه بزرگتر است
- (91) بسندهست مؤمن را كه بيند دشمنش در معصيت خدا گرفتار است
- (92) ارمغان كينه را مىزدايد
- (93) خوشا به بنده سادهنما
- (94) منشى كه آدمى را در قيامت تهىدست دارد
- (95) سرشناسان بهشت گروهىاند
- (96) پيامبر اكرم اجزاء دست نماز را يك بار يك بار مىساخت
- (97) نيكوترين نيكها منشى ست
- (98) پيامبر براى منشى دعاى خود را ترك كرد
- (99) بهترين پرستش منشى ست و نيكوترين دين منشى
- (100) چيزى كه آن بسيار و عملكنندهاش اندك است
- (101) منشى نيمهيى از دين است
- (102) نيكوترين چيزى كه به مسلمان داده شده منشىست
- (103) پيامبر و على از نورى آفريده شدهاند
- (104) سازش بنده در سازش عضوى از تن او است
- (105) آدمى به- منشى به بهشت درآيد
- (106) هر كه از دو منش خشنود گردد به منشى كار بندد
- (107) پيامبر نماز خود را به سلامى پايان مىداد
- [باب منشهاى دوگانه]
- (108) شناسايش خداوند يگانه به دو منش است
- (109) پيامبر گفت: دو كار نيك است كه نمىخواهم كسى در آنها با من شركت كند
- (110) دو دور افتاده را پذيرايى كنيد
- (111) دست نماز را چيزى تباه نمىكند مگر آنكه از پيش يا پس انسان مكلف بيرون آيد
- (112) دو نعمت بر مردم پوشيده شده
- (113) دو منش است كه براى بسيارى فتنه انگيزد
- (114) خاموشى و پياده روى به خانه خدا از همه عبادات برتر است
- (115) دو تن امر به معروف مىشوند
- (116) كفر را دو بال است
- (117) خداوند بزرگ مردم زمين را دو بخش كرده
- (118) از پيروان پيامبر دو دستهاند كه هر گاه درست گردند مردم درست مىشوند و هر گاه تباه گردند مردم نيز تباه گردند
- (119) احترام خداى را در باره دو ناتوان نگاهداريد
- (120) پاداش كسى كه دو دختر يا دو خواهر يا دو عمه يا دو خاله را نگاهدارى كند
- (121) دو مرد بوى بهشت را نمىشنوند
- (122) آنچه در باره دو زبان آمده است
- (123) مردم دو گروهاند، گروهى آسوده مىكنند و گروهى آسوده مىشوند
- (124) مردمان دو دستهاند دانا و دانش آموز
- (125) دو منش است يكى گناهها را به فراموشى مىسپارد و ديگرى دلها را سخت مىكند
- (126) دو منش رهايى از خوره است
- (127) سرگرمى به دو كار بزرگ
- (128) همه جهان دو كلمه است و دو درم
- (129) مرد فقيه نشود تا دو منش نداشته باشد
- (130) در زندگى نيكى تنها براى دو تن است
- (131) در جهان خيرى نيست مگر براى يكى از دو مرد
- (132) دانش دو دانش است
- (133) دو منش شگفت انگيز
- (134) امر به نيكى و باز دارى از بدى دو آفريده شده از خلق خداوند بزرگ است
- (135) بيشتر بندگى ابو ذر دو منش بود
- (136) زنى كه دو شوى داشته و هر دو در بهشتاند از كدام يك خواهد بود؟
- (137) دو دشمن كه براى خداى خود جنگيدند
- (138) دست باز دو معنى دارد
- (139) دينار و درهم كشندهاند
- (140) زر و سيم دو سنگ مسخ شدهاند
- (141) پناه بردن به خدا از دو منش
- (142) در شيعه دو منش است
- (143) روزهدار را دو شاديست
- (144) آنچه در دو سوداگر راستگوى و نيكوكار يا دروغگوى و خيانت كار رسيده است
- (145) دو چيز در صبح و عصر خير مىدهند
- (146) دو خريد و فروش ناشايست است
- (147) در كالاى نيك دو آفرين است و در كالاى بد دو نفرين
- (148) به بندهيى كه خداى را در كارها در نظر دارد دو منش داده شده
- (149) هر كه دو منش داشته باشد او مؤمن است
- (150) هر كه دو منش دارد انسان نيكىست و اگر نه از نيكى دور است
- (151) دو چيز است كه هر كدام زودتر حاصل آيد مطلقه مسترابه از عده بيرون رود
- (152) دو منش است كه تهى دستى را از ميان مىبرد و زندگى را دراز مىكند و اگر به جاى آوردند هفتاد گونه مرگ بد را دور مىسازد
- (153) تقرب به خدا با دو منش است
- (154) دو سنت است
- (155) نيكى نزد دارنده دو منش شايستگى دارد
- (156) برادران دو گونهاند
- (157) مردمان دو گروهاند
- (158) دو فرماندهاند كه در واقع فرمانده نيستند
- (159) دو چيز است كه برخى از مسلمانان نماز خود را بدان تباه مىسازند
- (160) هيچ گامى نزد خدا از دو گام پسنديدهتر نيست، و هيچ آشاميدنى نزد خدا از دو آشاميدن نيكوتر نيست، و هيچ قطرهيى نزد خدا از دو قطره بهتر نباشد
- (161) دو منش كه شيطان براى نوح ياد آور شد
- (162) ترسناكترين چيزى كه از آن بر مردمان ترسيده مىشود دو منش است
- (163) از دو منش باز داشته شده
- (164) دو گونه آب نوح را فرمان بردارى نكردند
- (165) گروش گفتار با كردار است
- (166) دو گرسنهيى كه سير نگردند
- (167) دو منش از درستى ايمان است
- (168) جوانمردى دو گونه است
- (169) دو منش نشانه درشتىست
- (170) دو منش فزاينده روزيست
- (171) هزينه واجب بر عيال ميان دو مكروه است
- (172) دو منش به جاى دو منشىست
- (173) شرم بر دو گونه است
- (174) پدر و مادر نيز عاق فرزند مىشوند
- (175) گفتار پيامبر من فرزند دو ذبيح هستم
- (176) دو چيز برپايند و دو چيز روانند و دو چيز گوناگوناند و دو چيز با يك ديگر دشمناناند
- (177) پاداش كسى كه دو حج گزارده است
- (178) سخن درست در دو حال
- (179) دو كشتار و دو پيكار است
- (180) دو منش است كه دارنده آن در آسمان گرامى خدايست و در زمين گرامى مردمان
- (181) پيامبر را دو انگشترين بود
- (182) پيشكش روزه دار دو چيز است
- (183) از آشكار شدن دو نشانه قيامت پديد آيد
- (184) صدقه دادن به دودمان هاشم روا نباشد جز در دو جا
- (185) دو منش پستى آور
- (187) شستشوى دندان با سعد دو منش دارد
- (188) خوردن اشنان دو منش بار مىآورد
- (189) خواهشگرى پيامبر دو كس را فرا نگيرد
- (190) دو گونه خلال رگ خوره را به جنبش در آورد
- (191) دو جهان چون دو كفه ترازوست
- (192) خداى دو دريا را به يك ديگر آميخت
- (193) پيامبر دو چيز در پيروان خود نهاد
- (194) در قيامت از ثقلين پرسيده مىشود
- [ (195) براى حسن و حسين دو چشم آويز بود]
- (196) شب و روز دو بار گيرند
- (197) دو مردند كه خداى بهر يك دو پر داده تا با فرشتگان در بهشت پرواز كنند
- (198) دو چيز مردم را نابود كند
- (199) گفتار على در باره دو مرد
- (200) آزمند از دو منش نوميد است و با دو منش هم آغوش
- (201) دو نمازى كه پيامبر آن را ترك نكرد
- (202) دو گروهاند كه بهرهيى از اسلام ندارند
- (203) كينهتوز با مردان خود را به يكى از دو منش گرفتار سازد
- (204) آدمى پير گردد اما دو چيز از او جوان ماند
- (205) دو منشى كه دو منش بار آورد
- (206) آدمى دو منش را ناخوش دارد
- (207) پيامبر دو خاموشى داشت
- (208) دو منش در مسلمانى فراهم نشود
- (209) در دل بنده دو منش سازش ندارد
- (210) رشك شايسته نيست جز در دو چيز
- (211) پيامبر براى دو مهر عقيل را دوست مىداشت
- (212) پيامبر بدو كار شاد شد
- (213) پيامبر به حسن و حسين هر يك دو منش بخشيد
- (214) بيدارى پس از نماز خفتن سزاوار نيست جز براى دو مرد
- (215) بيشتر مردم بدو چيز به دوزخ مىروند و به دو چيز به بهشت
- (216) خدا دو بيم و دو آرامش را براى بنده خود فراهم نكند
- (217) اصلاح اول اين امت بدو منش است و تباهى پايان آنان نيز با دو منش است
- [باب منشهاى سهگانه]
- اشاره
- (218) خداى سه كس را بىحساب به بهشت برد و سه كس را بىحساب به دوزخ
- (219) خداى از مؤمن سه چيز را حساب نمىكشد
- (220) هر كس سه منش يا يكى از سه منش را داشته باشد در سايه عرش خداست
- (221) سه تن در قيامت به خدا نزديكتراند
- (222) سه چيز نشانه بر آمدن دعاست
- (223) مؤمن مؤمن نباشد تا سه منش در او پيدا شود
- (224) سه منش در گرونده نيست
- (225) پيامبر اكرم از خدا سه چيز خواست دو چيز بدو داد و يكى را نداد
- (226) سه چيز پايه را بلند گرداند و سه چيز گناهها را پوشاند و سه چيز نابودكننده است و سه چيز رهايى دهنده است
- (227) هر كه سه منش داشته باشد خداى بدو حور العين دهد
- (228) سه كساند اگر ايشان را: باز ندارى ترا ستم كنند
- (229) سه كس حق خود را از سه كس نستانند
- (230) بنده ميان سه منش است
- (231) سه كس در خور آمرزشاند
- (232) خدا سه كس را دشمن دارد
- (233) سه جاى دروغ نيكوست و در سه جاى راست نارواست، همدمى سه كس دل را مىميراند
- (234) چيزى به سه چيز است
- (235) سه چيز نشانه پيريست
- (236) سه منش ويژه پيامبران و فرزندان ايشان و پيروان اينان است
- (237) خدا سه منش را دشمن دارد
- (238) پيشكش سه گونه است
- (239) سه منش است كه پيامبر و فروتر از او از آن تهى نيست
- (240) ريشههاى كفر سه چيز است
- (241) وام بر سه گونه است
- (242) دستور خواستن براى در آمدن سه بار است
- (243) به سه كس سلام پسنديده نيست
- (244) بهترين مردمان سه كساند
- (245) سه منش است كه يكى نماينده توانگريست و ديگرى نماينده زيبايى سه ديگر خواركننده دشمنانست
- (246) سه چيز روش پيامبران مرسل است
- (247) سه چيز ديده را روشن مىكند
- (248) منشهاى نيكو سه است
- (249) پاشيدن در سه چيز است
- (250) پيامبر سه كس را نفرين كرده است
- (251) در بهشت پايهيى ست كه بدان نرسد مگر سه كس
- (252) از سه كس تكليف برداشته شده
- (253) سه تن كه به لات و عزى سوگند ياد كردند كه پيامبر را بكشند و على آنان را برانداخت
- (254) در نيكى به برادران و كوشش در انجام نياز ايشان سه منش است
- (255) ريستن در سه جا نهى شده
- (256) برابر شدن با آفتاب سه بدى دارد
- (257) اسرافگر سه نشانه دارد
- (258) هر ديدهيى در قيامت گريانست جز سه ديده
- (259) همه نيكيها در سه منش است
- (260) سه تن كه بر چهارپايى سوار شوند
- (261) حق مسافر بيمار بر يارانش آنست كه سه روز با او بمانند
- (262) در پا افزار سياه سه منش بد است و در زرد سه منش نيك
- (263) سه منش را از كلاغ بياموزيد
- (264) سه چيز با سه چيز پايد
- (265) شومى در سه چيز است
- (266) كسانى كه هر چه ياد كنند فراموش كردند سه گروهاند
- (267) سه كس در پناه خدايند تا از باز خواست مردمان آسايش يابد
- (268) آنكه سه چيز بدو داده شده از سه چيز دور نمانده
- (269) از كنكاش سه كس خود دارى شده
- (270) خرد سه پاره است
- (271) آدم از سه منش يكى را برگزيد
- (272) خرد مرد از سه چيز دانسته مىشود
- (273) شيعه سه گروهاند
- (274) شيعه به سه چيز آزمايش گردد
- (275) هر كه سه منش داشته باشد ايمانش كامل است
- (276) سه كساند كه در قيامت خدا بديشان سخن نگويد و به اينان ننگرد و ايشان را پاك نگرداند و ايشان را شكنجه دردناك است
- (277) بيمناكترين جا براى مردم سه جاست
- (278) سه كس ياوران ستمكاراند
- (279) سخن چين كشنده سه تن است
- (280) گرونده به خدا سه جاى دارد: بندگاه، پناهگاه، جايگاه و كافر نيز سه جاى دارد
- (281) روزهاى خدا سه است
- (282) سه كس در قيامت شكنجه شوند
- (283) سه منش تكبر را دور كند
- (284) هر كه سه منش در او باشد مىتواند امر به معروف و نهى از منكر كند
- (285) سه تيره پاك گوهر نباشند
- (286) بسنده است براى عيب مرد كه سه منش در او باشد
- (287) كسى دودمان پيامبر را دوست ندارد براى يكى از سه سبب است
- (288) دوستترين كارها پيش خدا سه چيز است
- (289) دوزخ در قيامت با سه كس سخن گويد
- (290) سه چيز كمر شكن است
- (291) خدا به سه نعمت بر بندگان منت نهاده
- (292) شب زنده دارى تنها براى سه چيز است
- (293) هر گاه سه چيز در فرزند آدم نبود چيزى سرش را خم نمىكرد
- (294) همه راه و روش دين در سه چيز است
- (295) آشوب جهان سه چيز است
- (296) مسلمان سه دوست دارد
- (297) خداى به پيامبر براى على سه كلمه وحى كرد
- (298) مردان سه گونهاند
- (299) كسى شايسته پيشوايىست كه در آن سه منش باشد
- (300) كسى كه سه بار حج گزارده باشد
- (301) پاداش آنكه سه مؤمن را حج رساند
- (302) در جامه يوسف سه نشانه بود
- (303) ستمكارى سه گونه است
- (304) زناشويى از سه راه حلال مىگردد
- (305) براى پيروان اسلام اميد رهايى ست مگر سه تن
- (306) دشوارترين زمانهاى فرزند آدم سه ساعت است
- (307) فرزند آدم هرگز كارى نكرده كه پيش خدا از سه كار بزرگتر باشد
- (308) مرد كوچ نكند جز براى سه كار
- (309) جامه خواب سه گونه است
- (310) نشانههاى سهگانه
- (311) خدا در سه حال به جاى بنده كارهاى وى را پايان مىرساند
- (312) مردم سه گروهاند
- (313) سه منش است كه كسى در آنها بهانهيى ندارد
- (314) سه منش است كه دارنده آن نميرد تا بدانها گرفتار گردد
- (315) مسلمان به سه چيز كامل گردد
- (316) سفارشهاى سهگانهيى كه پيامبر به على كرده
- (317) سه كس را دعا به لفظ جمع بكار برند
- (318) آنكه عطسه زند سه بار به وى «يرحمكم اللَّه» گويند
- (319) خدا سه منش را در منافق و فاسق فراهم نكند
- (320) سه تن مهمان خدايند و در پناه او
- (321) خيار حيوان تا سه روز است
- (322) در سه چيز نياز به اجازه خدا نيست
- (323) خدا مؤمنى را به چيزى سختتر از سه منش گرفتار نكرده
- (324) هر گاه سه دسته نبودند خدا جهانيان را به سختى شكنجه مىرسانيد
- (325) سه تن نفرين شدهاند
- (326) هر گاه فرزانگان و هوشمندان به يك ديگر نامه مىنگاشتند سه چيز در آن بود كه چارمى نداشت
- (327) سه منش از خوى مؤمن نيست
- (328) آنكه بناگزيرى زيان بيند سه عوض دارد
- (329) خداى را بهشتىست كه در نيايد بدان جز سه گروه
- (330) سه منش در شيعه نيست
- (331) سه منش سختترين كردار بر بندگان است
- (332) شيطان به نوح گفت مرا در سه جا به ياد آور
- (333) شيطان گويد: هر چه فرزند آدم مرا وامانده گرداند باز در يكى از سه چيز وامانده نخواهد كرد
- (334) سه چيز است كه مردم تاب آن را ندارند
- (335) نيكى شايستگى نيابد جز به سه چيز
- (336) سه دست است كه در نيكى به كار مىرود
- (337) سه منش پسنديده است
- (338) بخشايشگران سه تناند
- (339) پرسش سزاوار نيست جز در سه جا
- (340) خدا بر فرزند آدم به سه منش منت نهاده است
- (341) بنده مشرك نگردد تا يكى از سه كار را نكند
- (342) به پيروان پيامبر اسلام كمتر از سه چيز داده نشده
- (343) گرفتارى تاب فرسا سه است
- (344) در اين پيروان سه چيز نيست
- (345) فرشتگان در سرايى كه يكى از سه چيز در آن باشد در نيايند
- (346) سه تن در امر به معروف و نهى از منكر شريك هستند
- (347) خدا به مؤمن سه منش داده است
- (348) از سه تن بر دين بايد ترسناك بود
- (349) پرسش مرد ديرنشين از سه منش
- (350) هرگز زمين به خدا نناليده مانند ناله كردن آن از سه چيز
- (351) خدا از سه تن نگهبانى نكند
- (352) سه تن در قيامت در سايه عرش خدايند
- (353) سه چيز به خدا گله كنند
- (354) خوانندگان قرآن سه گروهاند
- (355) سه چيز است كه دانسته نشده كه گناه كدامين بزرگتر است
- (356) بار بستن نشايد مگر براى سه مسجد
- (357) در ترب سه سود است
- (358) سه چيز زيان ندارد
- (359) پيامبر ضامن سه سراى در بهشت است
- (360) امير المؤمنين على (ع) به نبرد سه دسته مأمور شد
- (361) هر كه سه چيز ندارد از خدا و فرستادهاش بيگانه است
- (362) خداى را سه آبروست
- 363) نهاد ايمان سه منش است
- (364) كردار حج بر سه گونه است
- (365) از سه منش نهى شده
- (366) پوشش سياه مكروه است مگر در سه چيز
- (367) آنكه حج گزارد هر گاه سه منش نداشته باشد حجش پسند نيفتد
- (368) مهمانى تا سه روز است
- (369) سه چيز كه دل مسلمان در آنها كينهتوزى روا نمىدارد
- (370) پيامبر گفته: سوگند مىخورم كه سه چيز حق است
- (371) پس از مرگ پى شخص نمىرود جز سه چيز
- (372) خدا سه گروه را در بهشت اسكان نمىدهد
- (373) پدران اولين سه تن بودند
- (374) به مؤمن سه منش داده شده
- (375) شايستهترين مردمى كه سه چيز آرزو مىكنند
- (376) كارها سه گونه است
- (377) دزدان سه تناند
- (378) فرشتگان سه گروهاند
- (379) پريان سه گروهاند، انسان نيز چنانست
- (380) پس سه تن نماز گزاردن روا نيست
- (381) سه نخوردنى فربه كند و سه خوردنى لاغر
- (382) همه داوريهاى مسلمانان بر سه وجه روان گردد
- (383) سه چيز با سه چيز همراه است
- (384) سه تن نزد خدا ميانجىگرى كنند و پذيرفته شود
- (385) نخستين كسانى كه قرعه برايشان افكنده شد سه تناند
- (386) در به سه منش است
- (387) در پياز سه خاصيت است
- (388) افسون رخنهيى ندارد جز در سه چيز
- (389) سه چيز نشانه بينايى در دين است
- (390) دميدن در سه چيز بد است
- (391) دارنده سه منش در دوزخ است
- (392) آنكه غير حلال دست آورد سه چيز بر آن چيز چيره گردد
- (393) آسايش مؤمن در سه چيز است
- (394) خوشى مرد در سه چيز است
- (395) دعاى سه تن برآورده نگردد
- (396) روزه سالانه از هر ماهى سه روز است
- (397) سرگرمى مرد خدا در سه چيز است
- (398) آنكه سه چيز دارد گويا همه جهان را بدو دادهاند
- (399) پيامبر سه كلنگ در خندق زد و سه تكبير گفت
- (400) پسنديدهترين كارها نزد خدا سه چيز است
- (401) بيمناكترين چيزها بر پيروان سه چيز است
- (402) آنكه به خدا و آخرت ايمان دارد سه كار مكند
- (403) از سه چيز بر اين پيروان بيمناك بايد بود
- (404) سه چيز از جهان پسنديده پيامبر بود
- (405) امام صادق هرگز از يكى از سه چيز فارغ نبود
- (406) زيارتكننده امام رضا در سه جا از آن سود مىبرد
- (407) كردارها سه گونه است
- (408) امام محمد باقر فرزند خود امام صادق را به سه چيز دستور داد و از سه چيز نهى كرد
- (409) قائم سه حكم كند كه هيچ كس نكرده است
- (410) پيامبر به سلمان فارسى گفته: در بيمارى سه منش است
- (411) عمر از سه منش به خدا بازگشت
- (412) سخن ابى بكر بر چيزى از جهان اندوه نمىخورم جز بر سه كار خود كه كاش آنها را به جاى نمىآوردم و بر سه كار كه نكردم كاش به جاى آورده بودم و بر سه چيز كه كاش از پيامبر پرسيده بودم
- (413) ابن مسعود گفته: دانايان زمين سه تناند
- (414) سه تن هيچ گاه به وحى خدا كافر نشدند
- (415) پاداش كسى كه سه دختر داشته و بر زندگى آنان شكيبا باشد
- (416) سه چيز در قيامت نزد خدا گله مىكنند
- (417) تكليف از سه تن برداشته شده
- (418) از چشم تنگى سه منش خيزد
- (419) آغاز كار پيامبر سه چيز بود
- (420) سه منش است كه هر كه بدان كار بندد در سود و زيان با مسلمانان شريك است
- (421) سه چيز است كه هر كدام از آنها يك چهل و پنجم از پيامبريست
- (422) گروش سه چيز است
- (423) سه تن به بهشت نروند
- (424) آنكه سه فرزندش مرده باشد
- (425) پاداش سه چيز
- (426) سه برادر كه هر كدام از ديگرى ده سال كوچكتر بودند
- (427) مردم پس از سه تن خوار شدند
- (428) در پرسش سه اثر است و بدترين مردم سهاند
- (429) بيش از سه روز كنارهگيرى از برادر دينى روا نيست
- (430) سه چيز از خوبى مسلمانىست
- (431) خدا با سه تن سخن نگويد
- (432) راست نهادان سه تناند
- (433) ياران كوه سه تن بودند
- (434) دوستترين كارها پيش خداى سه چيز است
- (435) مردم جهان سه گروهاند
- (436) فروغى كه سه بخش شده
- (437) مردمان خداى را به سه روى مىپرستند
- (438) كسى على را به مهمانى خواست پذيرفت به سه شرط
- (439) سه چيز كه در على بود
- (440) در بريره آزاده عائشه سه دستور روان شد
- (441) سه تن بر پيامبر دروغ مىبستند
- (442) پيش كشى و رانندهيى و سوارى نفرين شدهاند
- (443) سه تن دانسته نشد گناه كدام بزرگتر است
- (444) در براء پور معرور انصارى سه دستور اسلامى روان شد
- (445) در صفوان جمحى سه دستور روان شد
- (446) براى سعد پور معاذ در اسلام سه مقام است
- (447) دانايان سه گروهاند
- (448) هر كه با سه كس ستيزد خوار گردد
- (449) مردمان در قضا و قدر سه گروهاند
- [باب منشهاى چهارگانه]
- اشاره
- (450) پيامبر چهار كس را در قيامت شفاعت مىكند
- (451) شكنجه آنكه در چهار چيز همسر خود را فرمان بردارى كند
- (452) دعاى چهار تن رد نشود
- (453) ثبات دين به چهار تن است
- (454) آنكه در چهار جاى سخت گير نباشد خداى او را بيامرزاد
- (455) خواست مردم در اين جهان چهار است
- (456) بنده مؤمن نباشد تا به چهار چيز باور داشته باشد
- (457) على را چهار انگشترين بود
- (458) چهار سوره پيامبر را شكسته كرد
- (459) پيامبر پس از هجرت چهار عمره گزارد
- (460) پيشوا به چهار چيز شناخته مىشود
- (461) پيامبر به چهار چيز بر پيامبران ديگر برترى يافت
- (462) نيكوترين اندازه ياران بسيج چهار است و بهترين اندازه سپاههاى فرستادنى چهار صد تن و خوبترين لشكر چهار هزار است
- (463) به هر كه چهار چيز دهند از چهار چيز نوميد نگردد
- (464) به چهار چيز گوشى داده شده كه گفتار آدمى را مىشنوند
- (465) خدا به چهار كس در قيامت ننگرد
- (466) سواران رستخيز چهاراند
- (468) زال بنى اسرائيل از موسى چهار چيز خواست
- (469) نيكوترين زنان بهشت چهاراند
- (470) چهار چيز كمرشكناند
- (471) خداى چهار بررسى از جهان كرد
- (472) پيامبر نام على را در چهار جاى با نام خود يافته بود
- (473) سخنان خانواده پيامبر را جز چهار كس در نيابد
- (474) معاشر با مردم از سه منش كناره كند تا براى وى به گردن ايشان چهار چيز واجب گردد
- (475) اشعار ديو در پاسخ شعر آدم
- (476) خدا چهار چيز را در چهار چيز نهفته
- (477) پيامبر گفت: چهار چيز را براى چهار چيز بد مداريد
- (478) امير المؤمنين على را چهار بزرگى بود كه هيچ تازيى آنها را نداشت
- (479) معاويه به ابن عباس گفت: من ترا براى چهار منش دوست دارم و از چهار منش تو در مىگذرم
- (480) گناهها چهارگونه است
- (481) پاداش آنكه چهار بار حج گزارده
- (482) زنازاده چهار نشانى دارد
- (483) خدا به موسى چهار سفارش كرد
- (484) هر گاه على به نبردى مىرفت چهار منش داشت
- (485) شگفتا از آنكه از چهار چيز مىترسد به چهار چيز پناه نمىبرد
- (486) چهار تنى كه براى على گواهى ندادند بد فرجام شدند
- (487) چهار منش براى جهان است و چهار براى جاويدان
- (488) چهار كار انديشه بد است
- (489) چهار چيز از چهار چيز سيرابى ندارد
- (490) چهار چيز است كه دارنده آن در نور بزرگ خدا ماند
- (491) دارنده چهار منش اسلام وى كامل است
- (492) چهار واژه حكمت
- (493) چهار منش به چهار سراى در بهشت
- (494) خدا به دارنده چهار منش سرايى در بهشت دهد
- (495) هر كه از چهار منش بر كنار باشد به بهشت رود
- (496) در قيامت چهار تن مورد توجه خدايند
- (497) پيرو على به چهار منش دچار نگردد
- (498) هر كه چهار منش داشته باشد در پناه خداست
- (499) خداى از چند چيز چهار را برگزيد
- (500) چهار چيز اندوهزاست
- (501) چهار منش در پيروان محمد تا قيامت خواهد بود
- (502) دستگاه تن از چهار چيز است
- (503) مايه زندگى آدمى و دوام آن به چهار چيز است و آتش چهار گونه است
- (504) چهار منش است كه دل را تباه كند و نفاق پديد آورد
- (505) پيامبر چهار تيره را دوست داشتى و چهار ديگر را دشمن
- (506) چهار منش دل را مىميراند
- (507) زمين از چهار گرونده تهى نماند
- (508) به چهار چيز از طب بىنياز توان شد
- (509) چهار چيز در گرونده نيست
- (510) خداى از مؤمن چهار پيمان گرفته
- (511) مؤمن از چهار چيز بركنار نباشد
- (512) كيفر چهار چيز زودتر است
- (513) چهار چيز است كه هر گاه يكى از آنها در سرايى يافت شود آن را ويران سازد
- (514) منشهايى كه هر كدام بر چهار پايه استوار است
- (515) نجده خارجى چهار سؤال از ابن عباس كرد
- (516) موى سپيد پيرى در چهار جاى باشد
- (517) مردم چهار گروهاند
- (518) ميان حق و باطل چهار انگشت است
- (519) گنج دو يتيم چهار پند بود
- (520) به چهار تن درود مفرستيد
- (521) چهار چيز روى را روشنى دهد
- (522) دوست داشتهترين ياران نزد خدا چهاراند
- (523) در قيامت آتش بر چهار تن روا نيست
- (524) چهار چيز اندك آنها بسيار است
- (525) به چهار چيز پيش از چهار چيز پيشى گير
- (526) همه دانش مردمان در چهار چيز است
- (527) براى مردم در چهار چيز حق لازم مىشود
- (528) جهاد چهار گونه است
- (529) براى بنده چهار ديده است
- (530) چهار منش از هر چه نيكوتر باشد
- (531) زنان چهار گروهاند
- (532) چهار چيز از رسم پيامبران مرسل است
- (533) چهار تناند كه نماز ايشان پذيرفته نيست
- (534) چهار گناه كه سبب چهار شكنجه گردد
- (535) چهار چيز نشان بدبختىست
- (536) خدا همه سخنها را براى آدم در چهار كلمه گرد كرد
- (537) از دوستى با چهار تن باز داشت شده
- (538) از دانش چهار تن پاداش مىبرند
- (539) در نرخ چهار چيز خوددارى نگردد
- (540) چهار خرده در بنده حق خيار سالانه دارد
- (541) بهترين خواسته چهار چيز است
- (542) چهار نماز است كه هر گاه توان گزارد
- (543) داوران چهار گونهاند
- (544) مرد را وامىدارند تا هزينه چهار كس را بپردازد
- (545) پيامبرانى كه پادشاه بودند چهار تناند
- (546) در آفتاب چهار چيز است
- (547) دارو چهار چيز است
- (548) چهار چيز است كه مزاج را ميانه كند
- (549) تره چهار سود دارد
- (550) نشان فشار خون چهار چيز است
- (551) چهار رود از بهشت است
- (552) از چهار كنيه منع شده
- (553) بهترين نامها و بدترين نامها
- (554) از چهار چيز و از چهار ظرف منع شده
- (555) دستور پوشانيدن چهار چيز داده شده
- (556) چهار چيز خوى پيامبران است
- (557) چهار تن نماز را در سفر و حضر بايد تمام گزارند
- (558) نماز تمام گزاردن در چهار مكان از دانش نهفته خداست!
- (559) چهار سوره قرآن سجده دارد
- (560) هيچ بندهيى در قيامت گام از كام بر ندارد تا از چهار چيز از او پرسند
- (561) به پيامبر فرمان رسيد چهار تن را دوست بدارد
- (562) نخستين كسانى كه به بهشت در آيند
- (563) چهار چيز است كه در هر كه باشد منافق است
- (564) چهار تن پادشاهى روى زمين يافتند
- (565) از چهار راه حديث پيامبر به مردمان رسيد كه پنجمى ندارد
- (566) امام على بن ابى طالب گفته: «هر كه به اندازه آنچه به وى نيكى شده نيكى كند عوض داده
- [ (567) جهان در گردش است]
- [ (568) تازى را فرا گيريد]
- (569) چهار منش است كه در رمضان كسى از آن بىنياز نيست
- (570) چهار پايان به چهار چيز نادان نباشند
- (571) خداى اسبان را از چهار چيز آفريده
- (572) بادهاى جهان چهار است
- (573) مردمان چهار گروهاند
- (574) خواب چهار گونه است
- (575) ديو چهار بار ناله كرد
- (576) چهار چيز تباه گردد
- (577) مسلمانان چهار عيد دارند
- (578) خداى گفت: اى ابراهيم چهار پرنده را بستان و به سوى خويش بكش
- (579) هر كه در او چهار منش باشد خدا وى را دشمن دارد
- [باب منشهاى پنجگانه]
- (580) پنج چيز ميزان كردار را سنگين گرداند
- (581) خداى به پيامبرى دستور داد به پنج چيز عمل كند
- (582) در شانه پنج سود است
- (583) نشانههاى مؤمن پنج چيز است
- (584) پنج چيز از پنج تن ناشدنىست
- (585) پنجى كه پنجاه در شمار است
- (586) سخنانى كه توبه آدم بدان پذيرفته شد پنج بود
- (587) پنج چيز پيسى آورد
- (588) پنج چيز چنانست كه گويم
- (589) در هر يك از سر و بدن پنج منش است
- (590) پنج چيز را تا هنگام مرگ از دست ندهم
- (591) پنج چيز بر مسافر ناخجسته است
- (592) گريهكنندگان پنج تن بودند
- (593) پنج گناه بزرگ است
- (594) پيامبر با پنج شمشير مبعوث شد
- (595) شرطهاى دوستى پنج است
- (596) مؤمن در موجهاى پنج روشنى مىغلتد
- (597) ستونهاى اسلام پنج است
- [ (598) مكه پنج نام دارد]
- (599) خدا در شبانه روز پنج نماز را واجب گردانيده
- (600) ريشخندكنندگان پيامبر پنج تن بودند
- (601) نماز مرده پنج تكبير دارد
- (602) بيمها پنج گونه است: خوف، خشية، و جل، رهبت، هيبت
- (603) پنج صفت كه خدا و پيامبرش آنها را دوست دارند
- (604) خواسته به پنج چيز فراهم گردد
- (605) پاداش آنكه پنج حج گزارده
- (606) خدا در قيامت از پنج گروه دليل مىخواهد
- (607) خوردن پنج اندام از گوسفند بد است
- (608) هر كه پنج منش نداشته باشد از او بهره درستى نبرند
- (609) نماز اعاده نگردد مگر از پنج چيز
- (610) كمترين چيزى كه ميان مردمان قسمت شده پنج منش است
- (611) پنج تناند كه ديو در ايشان راه نيابد
- (612) بازرگان از پنج چيز كناره گيرد
- (613) روزه را پنج چيز تباه مىكند
- (614) على گفته پنج چيز ويژه ماست
- (615) پنج گروه سرشت آتشين دارند
- (616) از پنج تن بهر حال دورى شود
- (617) دانش داراى پنج پايه است
- (618) پنج پيشه نارواست
- (619) به پنج تن زكات ندهند
- (620) نماز جماعت با كمتر از پنج تن بر پا نگردد
- (621) پنج ميوه جهان از ميوههاى بهشتىست
- (622) پيامبر از پنج چيز منع كرده
- (623) پنج چيز است كه خلق از آن آگاهى ندارند
- (624) كمال دين مسلمان از پنج چيز شناخته مىشود
- (625) آنچه خمس در آنها واجب مىگردد
- (626) فرخ سروش پنج رود را با پاى خود روان ساخت
- (627) گاوى براى قربانى از پنج تن كفايت است
- (628) به پيامبر پنج چيز داده شده كه به كسى پيش از وى داده نشده
- (629) خدا به پيامبر پنج چيز داد، به على نيز پنج چيز
- (630) براى خدا در پنج چيز شرم داشته باشيد
- (631) خداى خواهشگرى پيامبر را در باره پنج تن مىپذيرد
- (632)- پيامبر گفت هر كه پنج چيز را گردن گيرد بهشت را براى او گردن گيرم
- (633) در پنج چيز از على يارى مىگيرم
- (634)- خرم آنكه در او پنج منش باشد
- (635) پيرو جعفر پور محمد كسىست كه در وى پنج چيز باشد
- (636)- پنج تن نمىخوابند
- (637) به دوزخ آسيايىست كه پنج تن را خرد سازد
- (638) از كشتن پنج جانور منع شده و به پنج ديگر فرمان شده
- (639) پنج تن نفرين شدهاند
- (640) در جشن قربان كارى نيكوتر از پنج كار نيست
- (641) آنكه پنج منش ندارد از او بهرهيى برده نشود
- (642) در خروس سفيد پنج منش است
- (643) پنج تن دعاى ايشان بر آورده نشود
- (644) دستور بزرگ داشت خدا در پنج جمله
- (645) پيامبران صاحب شريعت پنجاند
- (646) پنج تن را دفن نمىكنند تا تغيير حالت دهند
- (647) در كوفه پنج مسجد خجسته است و پنج مسجد نفرين شده
- (648) نماز گزاردن در پنج مسجد از مساجد كوفه نهى شده
- (649) بر پنج تن واجب است در سفر نماز را تمام گزارند
- (650) مرد مىتواند پنج جاى نامحرم را ببيند
- (651) درهاى آسمان در پنج زمان گشوده مىشود
- (652) بهشت خواهان پنج تن است
- (653) زن را در پنج حال مىتوان طلاق داد
- (654) نشانههاى پديدارى امام غائب پنج است
- (655) ميان پنج زن و شوهر ملاعنه واقع نشود
- (656) كلماتى كه خدا ابراهيم را با آنها آزمايش كرد
- (657) امير المؤمنين به كارمندان خود پنج دستور داد
- (658) پنج چيز از جهت فطرت است
- (659) براى على پنج كرامت است
- (660) قاضى در پنج چيز بايد ظاهر را رعايت كند
- (661) پيش گيران پنج تناند
- (662) پنج قانون عبد المطلب در اسلام پذيرفته شد
- (663) سور دادن در پنج مورد است
- (664) پيامبر براى على از خدا پنج چيز خواست
- (665) پنج پند پسنديده
- (666) در روز آدينه پنج چيز است
- (667) ازدواج با پنج گروه از زنان نيكو نيست
- (668) نيكوترين بندگان خدا كسانى هستند كه پنج كار مىكنند
- (669) در گفتار نيك پنج سود است
- (670) در رمضان به پيروان پيامبر پنج چيز داده شده
- (671) روز رستاخيز پنج تن از پنج تن گريزاناند
- (672) پنج تن از پيامبران به تازى سخن مىگفتند
- (673) پنج تن بدترين مخلوق خدايند
- [باب منشهاى ششگانه]
- اشاره
- (674) در اين امت شش چيز است
- (675) در زنا شش چيز است
- (676) شش چيز را بپذيريد تا بهشت را براى شما عهده گيرند
- (677) شش چيز سبب بهشت رفتن شود
- (678) شش پيامبر دو نامه هستند
- (679) شش چيز كه در شكم مادر نبودند
- (680) شش چيز پس از مرگ نيز سودمند است
- (681) بر در بهشت شش چيز نوشته بود
- (682) شش چيز از جوانمرديست
- (683) خمس شش بخش مىگردد
- (684) شش چيز بىاختياريست
- (685) خدا شش گروه را به شش چيز شكنجه كند
- (686) شش چيز در مؤمن نيست
- (687) به شش تن سلام مكنيد
- (688) شش چيز شگفت انگيز است
- (689) از كشتن شش جانور منع شده
- (690) خدا شش چيز را براى پيامبر و پيروان او بد دانسته
- (691) دين آسان محمدى شش چيز دارد
- (692) شش گروه پاك گروه نباشند
- (693) انبار سازى در شش چيز است
- (694) در شش جا بيرون ريختن از زن جائز است
- (695) بايد از شش چيز به خدا پناه برد
- (696) شش چيز نارواست
- (697) دوستى شش چيز سبب گناهكاريست
- (698) چهار پا شش حق بردارنده خود دارد
- (699) به شش تن نبايد درود گفت، شش تن شايسته پيش نمازى نيستند، شش چيز از كارهاى قوم لوط است
- (700) تفسير واژههاى ابجد
- (701) ديوانه كسىست كه در او شش چيز باشد
- (702) در ابتداى شش نماز توجه مستحب است
- (703) از شهيد شش چيز را بيرون مىآورند و با جامههاى ديگر وى به خاك دفن مىشود
- (704) مردم شش گروهاند
- (705) با دوست خود شش چيز روا مدار
- (706) خدا انگشترى به ابراهيم داد در آن شش كلمه بود
- (707) خدا شيعه را از شش چيز دور داشت
- (708) امير المؤمنين به شش چيز بر ديگران مقدم شد
- (709) شش تن خواهش ايشان برآورده نمىشود
- (710) شش گروه نفرين شدهاند
- (711) كمال مرد به شش چيز است
- (712) مردمان شش گروهاند
- باب منشهاى هفتگانه
- (713) دستور دفن هفت چيز
- (714) پيامبر از هفت چيز منع كرده و به هفت چيز دستور داد
- (715) هفت اندام از گوسفند حرام است
- (716) به على هفت چيز داده شده
- (717) پيامبر هفت بار گفت خوشا كسى كه نديده به من گرود
- (718) هفت تن در زير عرش خدا باشند
- (719) در كشمش هفت چيز است
- (720) در روزگار موسى هفت كوه جا به جا شدند
- (721) نام و رنگ آسمانهاى هفتگانه
- (722) پيامبر هفت سفارش به ابو ذر كرد
- (723) هر كه هفت صفت داشته باشد ايمانش كامل است
- (724) هر كه رمضان را روزه بدارد هفت چيز برايش ثابت شود
- (725) در قيامت شكنجه هفت تن دردناكتر باشد
- (726) تكبيرات افتتاح نماز هفت است
- (727) در هفت جا پس از حمد نماز در ركعت اولى سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و در ركعت دوم سوره قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ را بخوانند
- (728) فرزانهيى براى دانستن هفت كلمه هفتصد فرسنگ راه پيماييد
- (729) هفت تن كار خويشتن را تباه مىسازند
- (730) سجده بر هفت اندام است
- (731) پيامبر هفت گروه را نفرين كرده است
- (732) مؤمن بر مؤمن هفت حق دارد
- (733) كافر با هفت روده مىخورد
- (734) مؤمن كسىست كه هفت چيز داشته باشد
- (735) مؤمنان در هفت درجه از ايمان هستند
- (736) حلاوت ايمان در هفت دل نباشد
- (737) هفت گروه از دانايان در دوزخاند
- (738) خدا هفت جانور را آفريد كه از شكم مادر بيرون نيامده بودند
- (739) اسلام بر هفت رسد قرار داده شده
- (740) خدا به پيامبر خود هفت چيز داده
- (741) قربانى گاوى و اشترى از هفت تن بسنده است
- (742) آفتاب هفت طبقه دارد و ماهتاب هفت طبقه
- (743) جهان هفت اقليم است
- (744) در هفت جا از عبادات دعاى مخصوص نرسيده
- (745) بايد هفت تن قرآن مخوانند
- (746) قرآن خدا بر هفت حرف نازل شده
- (747) خدا از روزى كه زمين را آفريد تا كنون هفت دسته از دانايان پديد آورده
- (748) در آسمان و زمين چيزى نباشد مگر به هفت مطلب
- (749) چون نجاشى پادشاه حبشه مرد پيامبر هفت بار بر او تكبير گفت
- (750) هر گاه خدا بر امتى خشم كند و به شكنجهيى ايشان را نابود نكرد هفت بلا بر آنان گمارد
- (751) دوستى پيامبر و دودمانش در هفت جاى سودمند است
- (752) از عامر روايت شده كه زمين براى هفت تن آفريده شده
- (753) دوزخ را هفت در است
- (754) على (ع) در قيامت با هفت چيز بر خلق محاجة مىكند
- (755) هفت بانوى بهشتى خواهران يك ديگرند
- (756) گناههاى كلان هفت است
- (757) آزمايش اوصياء پيامبران در زندگى پيامبران در هفت مقام است و بعد از مرگ ايشان نيز در هفت مقام
- (767) آنچه راجع به ايام هفته است
- (768) آنچه در خصوص هفته آمده است
- (769) آنچه در دوشنبه آمده
- (770) آنچه در روز سه شنبه آمده
- (771) آنچه در چهارشنبه آمده
- (772) آنچه در باره پنجشنبه آمده
- (773) آنچه در باره آدينه آمده
- (774) آنچه در باره شنبه آمده
- (775) معنى با ايام دشمنى مكنيد تا با شما دشمنى نكنند
- (776) آدم و حوا هفت ساعت در بهشت بودند سپس رانده شدند
- (777) در پيروان هفت منش است
- (778) پيمبر در هفت جا ابو سفيان را نفرين كرد
- (779) سخن از هفت صندوقى كه در دوزخ است
- (780) ايوب با بىگناهى هفت سال رنج كشيد
- (781) فرشتگان هفت گروهاند و حجابها نيز هفت
- (782) على هفت سال پيش از مردمان نماز گزارد
- (783) ديوان بر هفت تن از غاليان فرود آمدند
- (784) خدا به پيروان على هفت چيز داده است
- (785) كسى روايت كرده خاندان پيامبر هفتاند
- (786) هفت تن نماز را كوتاه نخوانند
- (787) ياد آورى خدا به هفت اندام پخش شده
- (788) پيامبر را هفت فرزند بود
الخصال جلد1
مشخصات كتاب
سرشناسه : ابن بابويه، محمدبن علي، - ق 381
عنوان قراردادي : [الخصال. فارسي]
عنوان و نام پديدآور : ترجمه خصال صدوق: شامل موضوعات اجتماعي، اخلاقي و ديني با تراجم اعلام/ مترجم مدرس گيلاني
مشخصات نشر : [تهران]: جاويدان، [1362، ]1352.
مشخصات ظاهري : 2 ج در يك مجلد
فروست : (معارف اسلامي)
يادداشت : فارسي - عربي
عنوان ديگر : الخصال
موضوع : احاديث اخلاقي
موضوع : اخلاق اسلامي
موضوع : احاديث شيعه
شناسه افزوده : مدرس گيلاني، مرتضي، مترجم
رده بندي كنگره : BP248 /الف 2خ 6041 1352
رده بندي ديويي : 297/61
شماره كتابشناسي ملي : م 62-789
[مقدمه محقق در باره شيخ صدوق و كتاب خصال]
كتاب خصال
كتاب خصال صدوق كه شامل: موضوعات اجتماعى و اخلاقى و دينى ست، يكى از آثار مهم شيخ صدوق قمى ست كه از پيشروان مذهب جعفريست، وى در آن ملتزم شده منشهايى را كه با عدد و شماره مخصوصى در اخبار و آثار آمده است نقل كند. مثلا در خبر گفته است كه دو خصلت است كه دارنده آن چنين است يا سه منش است كه صاحب آن چنان است. خواننده در بادى امر مى پندارد كه اين نوع تأليف شايد از ابتكارات صدوق است، ليك چنين نيست، بلكه اين التزام به شمار خصلتى يا منشى در دانايان اسلام سابقه دارد، براى مثال يكى از لغويين بنام محمد بن مستينر معروف به قطرب كه به سال 206 هجرى در گذشته وى را كتابى ست بنام كتاب مثلث كه در آن چيزهايى را مى آورد كه به سه وجه خوانده مى شود. و نيز ابن فارس متوفى به سال 372 هجرى كه از لغويين بزرگ است وى را كتابى ست بنام كتاب الثلاثة در لغت، در آن يادآور شده كلماتى را كه تعريف آن بر سه وجه آمده است. و نيز از نحات و لغويين ابو